سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبوب ترینِ خلق، راستگوترینشان است . [امام علی علیه السلام]
آسمونه آبی
....
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 87/3/26:: 2:38 صبح

  • نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    ...
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 87/3/26:: 2:37 صبح
  • عاشقانه
    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    جملات زیبا
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 87/3/26:: 2:36 صبح
  • جملات زیبا

    زندگی داریم تا زندگی ! مرگ داریم تا مرگ ! زندگی داریم تا مرگ/آدم با سبزی و صفا که دمخور باشد ، سبز می شود/اگر هنوز نمرده اید ، چیز زیادی از دست نداده اید . /مرگ اولین گام برای آخرین راه حل است/ !!!

    من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه ی محصور وجود، من در این خلوت خاموش سکوت، اگر از یاد تو یادی نکنم، می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم، تک و تنها، می شکنم به خدا می شکنم

    برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش

    گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که صبر کن و گوش به من دار گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خو بیست ولی تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آنوقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

    دوست دارم بروم سربه سرم نگـــذارید گریه ام را به حســاب سفرم نگـــذارید دوست دارم که به پابوسی باران بروم آسمان گفته که پا روی پرم نگـــذارید این قدر آینه ها را به رخ من نکشیــد این قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذارید چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد بس کنید این همه دل دور وبرم نگذارید آخرین حرف من این است،زمینی نشوید فقط... از حال زمین بی خبرم نگــذارید

    به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد.... عجب از محبت من که در او اثر ندارد.... غلط است هر که گوید : دل به دل راه دارد.... دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد

    من از زندگانی آموختم چگونه اشک ریختن را ولی اشکهایم نیاموخت چگونه زندگی کردن را

    هیچوقت از دوست داشتن انصراف نده..حتی اگه کسی بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت بده...عشق رو تجربه کن حتی اگر توش شکست بخوری .......اینو بدون که اگه کسی وارد زندگیت شد و گذاشت رفت علاوه بر اینکه خاطره بجا میزاره می تونه یه تجربه هم بجا بزاره

    کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه ی فردا نبود کاش بودی تا برای قلب من زندگی این گونه بی معنا نبود کاش بودی تا لبان سرد من بی خبر از موج و از دریا نبود

    هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی‌توانی او را ببخشی بدان که اشکال از کوچکی روح توست، نه از بزرگی گناه او

    گفتم : مجنونم کفتی : باش
    گفتم : مجنون توام لیلی گفتی : باش
    گفتم : چاره چیست ؟ گفتی : انتظار
    گفتم : چه سخت است؟ گفتی : چه زیباست
    گفتم : تا به کی؟ گفتی : تا به آن وقت که چون شمع بسوزی از سر تا به پای
    گفتم : افسوس که ندانی در این سوختن بالهای تو هم خواهد سوخت ای پروانه من


    کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است و گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو .کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد کاش میدانستی....... کاش می دانستی........

    مدت هابود که می خواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم. اما نتوانستم. دوست داشتم هنگامی که از کنارم می گذری این راز را در چشمان عاشقم بخوانی.ولی تو با بی اعتنایی می گذشتی تا اینکه امروز قلم را برداشتم تا از بی مهریت بنویسم. ولی وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم دیدم نوشته ام: "با تمام وجود دوستت دارم

    ادامه در ادامه مطلب

    سازنده ترین کلمه((گذشت)) است…آن را تمرین کن. پرمعنی ترین کلمه((ما)) است…آن را به کار بر. عمیق ترین کلمه((عشق)) است…به آن ارج بده. بی رحم ترین کلمه(( تنفر)) است…با آن بازی نکن. خودخواهانه ترین کلمه((من)) است…از آن حذر کن. نا پایدارترین کلمه((خشم)) است…آن را فرو بر. بازدارنده ترین کلمه((ترس)) است…با آن مقابله کن. با نشاط ترین کلمه ((کار)) است…به آن بپرداز. پوچ ترین کلمه((طمع)) است…آن را بکش. سازنده ترین کلمه((صبر)) است…برای داشتنش دعا کن

    ************ **
    سرنوشت تصمیم میگیرد که تو در زندگی با چه کسی ملاقات کنی اما تنها قلب توست که می تواند تصمیم بگیرد چه کسی در زندگی تو باقی میماند خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هستند … خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق باوفا بودند و هستند

    ************ **
    آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند

    ************ **
    خیلی سخته که ببینی یه آهو اسیر پنجه های یه شیر شده!!! ولی تلخ تر از اون اینه که ببینی یه شیر اسیر چشمهای یه آهو شد

    ************ **
    سرنوشت سه دفعه بهت دروغ میگه؟ اولین بار وقتی به دنیات میاره دومین بار وقتی عاشقت میکنه سومین بار هم زندگی رو ازت میگیره تا بفهمی همش خواب بود و بس

    ************ **
    کاغذ سفید را هر چقدر هم که تمیز و زیبا باشد کسی قاب نمی گیرد برای ماندگاری در ذهن ها باید حرفی برای گفتن داشت

    ************ **
    متاسفانه نداری! البته تقصیر هم نداری! من چیکار کنم نداری دیگه! دست خودتم نیست که نداری! خب نداری دیگه بابا . . . لنگه نداری

    ************ **
    من نه عاشق بودم نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من … من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس مِِی ارزد

    ************ **
    گریه کردم اشک بردلم مرحم نشد ناله کردم ذره ای ازدردهایم کم نشد درگلستان بوی گل بسیاربوییدم ولی ازهزاران گل گلی همچون توپیدا نشد

    ************ **
    دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج
     

    ************ **
    رفتی و ندیدی که چه محشر کردم با اشک تمام کوچه را تر کردم وقتی که شکست بغض تنهایی من وابستگی ام را به تو باور کردم

    ************ **
    انسان همچون ستونی از نور در میان خرابه های بابل ، نینوا ، پالمیر و بمبئی ایستاد و در همان حال سرود جاودانگی سر داد : بگذار زمین هر آنچه را که داده است باز پس گیرد . زیرا من ، انسان ، پایانی ندارم

    ************ **
    گاهی وقتا ادما در عرض چند ثانیه دل کسی رو که دوستش دارن میشکنن منو بابت اون ثانیه ها ببخش

    ************ **
    دخترک همیشه به پسرک میگفت من برای 3 چیز عاشق تو شدم ::: 1-نجابت 2-وفاداریت 3-زیباییت پسرک روز تولد دختر 3 حیوان خانگی به او هدیه داد 1-اسب 2-سگ 3-قناری تا دخترک خواست دلیلش را بپرسد پسرک رفته بود برای همیشه

    ************ **
    تنها بی تو منو پنجره های بسته ، بی تو منو و زمزمه های خسته بی تو منو و شب ناله های بارون ، تنهایی و دل به خون نشسته دل به خون نشسته بی تو غریبه گشتم ، با همه سرگذشتم رو تن تنهایی هام ، اسم تو رو نوشتم ای که نگاه ت ، زنگ صدات ، به یاد کوچه مونده تو گوش هر پنجره ای ، ازروشنایی خونده ترانه هات برده منو ، تا سرزمین رویا گفتی ازین شب سیاه ، چیزی تا صبح نمونده بی تو غریبه گشتم ، با همه سرگذشتم رو تن تنهایی هام ، اسم تو رو نوشتم

    ************ **
    چشم چشم :دو ابرو.نگاه من به هر سو:پس چرا نیستی پیشم؟نگاه خیس تو کو؟ گوش گوش دوتا گوش.دو دست باز یه اغوش.بیا بگیر قلبمو.یادم تو را فراموش…؟ چوب چوب یه گردن.جایی نری تو بی من. دق می کنم میمیرم.اگه دور بشی از من .دست دست دو تا پا. یاد تو مونده اینجا.یادت می یاد که گفتی:بی تو نمی رم هیچ جا….؟ من؟ من؟

    ************ **
    قانون 11 نیوتون:اگه با سرعت نور حرکت کنی می تونی خودت رو ماچ کنی

    ************ **
    برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت آورد،‌ دیوانه هیچ نداشت و گریست،‌ گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید،‌ اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است

    ************ **
    دل هیچکس نمی سوزد برای حال غمناکم مگر سوزد همان شمعی که می سوزد سر خاکم

    ************ **
    ای عشق مدد کن که به سامان برسیم چون مزرعه تشنه به سامان برسیم یا من برسم به یار یا یار به من یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم

    ************ **
    به چشمانت عادت کرده بودم / با دستانت رفاقت کرده بودم
    نمى آیى توامشب کاش دیشب / دل سیرى نگاهت کرده بودم


    ************ **
    دلم در حلقه غمها نشسته / زبانم بسته و سازم شکسته
    وجودم پر ز شعر عاشقانه ست / تو را می خواهم و اینها بهانه ست


    ************ **
    من ساده و بیرنگم / من عاشق دلتنگم
    صد بار بزن قطع کن / من عاشق تک زنگم!


    ************ **
    عاشقى را شرط اول ناله و فریاد نیست
    تا کسى از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
    عاشقى کار هر عیاش نیست
    غم کشیدن صنعت نقاش نیست


    ************ **
    عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی
    عشق آن است که صد دل به یک یار دهی

    ************ **
    شمع سوزان توام، اینگونه خاموشم نکن
    از کنارت می روم، اما فراموشم نکن


    ************ **
    باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم
    باید گرفتارم شوی، تا من گرفتارت شوم
    من نیستم چون دیگران، بازیچه بازیگران
    اول بدام آرم ترا، آنگه گرفتارت شوم

    ************ **


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    شاه ماهی غزلهایم شده ای
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 87/3/26:: 2:34 صبح
  • شاه ماهی غزلهایم شده ای
    بی آنکه بدانی
    بی آنکه بخوانی
    تشبیهت میکنم به ماه
    به ماه بی هاله
    گیسوان رقصان تو
    موج موج اندامت را
    دو چندان با شکوه می گرداند
    دو شاخه از تن تندیس
    گشوده می شود آرام در رشته امواج با ناز
    دریا همینجاست شاهماهی

    در آستانه طواف
    در هزار حلقه سرگیجه دوار
    در پیچ و خم دستانت
    پیچ و خم افکارت گم است انگار
    در میان این رامشگریها
    تویی که دیگران در کنارت تن هایی هستند تنها
    با سیمایی که زیبایی کهن دارد زیبایی شرقی
    چشمان سیاهی که می کشاند
    هزار شعاع چشم را به درون خود
    و طلسم جادویی یک رقص
    و آنچه تو میدانی و گفتنی نیست
    ...همه گم میشوند

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    پنجره ها را باز کن
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 87/3/26:: 2:33 صبح
  • باز کن پنجرهها را که نسیم
    روز میلاد اقاقی ها را
    جشن میگیرد
    و بهار
    روی هر شاخه کنار هر برگ
    شمع روشن کرده است
    همه چلچله ها برگشتند
    و طراوت را فریاد زدند
    کوچه یکپارچه آواز شده است
    و درخت گیلاس
    هدیه جشن اقاقی ها را
    گل به دامن کرده ست
    باز کن پنجره ها را ای دوست
    هیچ یادت هست
    که زمین را عطشی وحشی سوخت
    برگ ها پژمردند
    تشنگی با جگر خاک چه کرد
    هیچ یادت هست
    توی تاریکی شب های بلند
    سیلی سرما با تاک چه کرد
    با سرو سینه گلهای سپید
    نیمه شب باد غضبناک چه کرد
    هیچ یادت هست
    حالیا معجزه باران را باور کن
    و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
    و محبت را در روح نسیم
    که در این کوچه تنگ
     با همین دست تهی
    روز میلاد اقاقی ها را
    جشن میگیرد
    خاک جان یافته است
     تو چرا سنگ شدی
    تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
    باز کن پنجره ها را
    و بهاران را
    باور کن....

    (فریدون مشیری)


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    هر چه هستی ، باش
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 87/3/26:: 2:30 صبح
  •  

    هر چه هستی ، باش
    با توام
    ای لنگر تسکین !
    ای تکانهای دل !
    ای آرامش ساحل !
    با توام
    ای نور !
    ای منشور !
    ای تمام طیفهای آفتابی !
    ای کبود ِ ارغوانی !
    ای بنفشابی !
    با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین !
    با توام
    ای شادی غمگین !
    با توام
    ای غم !
    غم مبهم !
    ای نمی دانم !
    هر چه هستی باش !
    اما کاش...
    نه ، جز اینم آرزویی نیست :
    هر چه هستی باش !
    اما باش

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    نمی خواهم چیزی بنویسم
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 87/3/26:: 2:29 صبح
  • نمی خواهم چیزی بنویسم .اما هرروزکه می گذرد،دلتنگی هایم چون میهمان ناخوانده ای حریم احساسم را لکه دار می کنند . و  من از روی جبرونه اختیار ، بغض های نیمه فرو خورده ام را بر روی برگ های دفترمنعکس می کنم . با این که به قول سهراب : دیروز زندگی را جور دیگر دیده بودم وبرای فرداهای نیامده ، سایه روشن های آبی کشیده بودم ونقطه سرخط های بی پایان رابا فاصله های کم کنارهم گذاشته بودم که مبادا حضورکلمات شکسته وتنها را احساس کنند وغربت را ضمیمه ی ورق های مچاله شده ی دفتر؛

    امااین بارهم نشدکه سکوت کنم ونگویم چگونه درلحظه لحظه های تنهایی می شکنم وقتی می دانم هرچقدرهم که بخواهم ، دیگر نمی توانم دیوارهای قفس را بردارم واز دریچه ی دنیا ?رواز را آغاز کنم .


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    شعرای نامدار
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 86/11/26:: 12:8 صبح
  • نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی
    دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی

    دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی
    مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

    به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی
    از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

    بسا خون جگر، جانا، که بر خوان غمت خوردم
    به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی

    منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم
    مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟

    همه زان خودی، جانا، از آن با کس نپردازی
    چه باشد، ای ز جان خوشتر ، که یک دم آن من باشی؟

    اگر تو آن من باشی، ازین و آن نیندیشم
    ز کفر آخر چرا ترسم، چو تو ایمان من باشی؟

    ز دوزخ آنگهی ترسم که جز تو مالکی یابم
    بهشت آنگاه خوش باشد که تو رضوان من باشی

    فلک پیشم زمین بوسد، چو من خاک درت بوسم
    ملک پیشم کمر بندد، چو تو سلطان من باشی

    عراقی، بس عجب نبود که اندر من بود حیران
    چو خود را بنگری در من، تو هم حیران من باشی

    عراقی

     


    ای سرزمین پاک
    با اولین شکوفه ی هر سال ،
    در دشت چشم های تو ، بیدار می شود
    باغ پر از شکوفه ی اندیشه های من .

    در دشت چشم های تو - این دشت های سبز -
    هر باغ شعر من
    پیغام بخش جلوه ی روزان بهتریست .
    هر غنچه ،
    هر شکوفه ،
    هر ساقه ی جوان ،
    دنیای دیگریست .

    ای سرزمین پاک
    من با پرندگان خوش آوای باغ شعر
    در دشت چشم های تو ، سرشار هستی ام .
    من با امید روشن این باغ پر سرود
    در خویش زنده ام .
    دشت جوان چشم تو ، سبز و شکفته باد ...

    فرخ تمیمی

     


    در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده
    بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاه زاده

    کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی
    مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده

    نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
    در خلوت هوالحق بزم ابد نهاده

    ای بس دغل فروشان در بزم باده نوشان
    هش دار تا نیفتی ای مرد نرم و ساده

    در حلقه قلاشی زنهار تا نباشی
    چون غنچه چشم بسته چون گل دهان گشاده

    چون آینه است عالم نقش کمال عشق است
    ای مردمان کی دیده است جزوی ز کل زیاده

    چون سبزه شو پیاده زیرا در این گلستان
    دلبر چو گل سوار است باقی همه پیاده

    هم تیغ و هم کشنده هم کشته هم کشنده
    هم جمله عقل گشته هم عقل باده داده

    آن شه صلاح دین است کو پایدار بادا
    دست عطاش دایم در گردنم قلاده

    مولانا

     


     


    هان چه حاصل از آشنایی ها
    گر پس از آن بود جدایی ها
    من با تو چه مهربانی ها
    تو و بامن چه بیوفایی ها
    من و از عشق راز پوشیدن
    تو و با عشوه خودنمایی ها
    در دل سرد سنگ تو نگرفت
    آتش این سخنسرایی ها
    چشم شوخ تو طرفه تفسری ست
    آِکارا به بی حیایی ها
    مهر روی تو جلوه کرد و دمید
    در شب تیره روشنایی ها
    گفته بودم که دل به کس ندهم
    تو ربودی به دلربایی ها
    چون در آیینه روی خود نگری
    می شوی گرم خودستایی ها
    موی ما هر دو شد سپید وهنوز
    تویی و عاشق آزمایی ها
    شور عشقت شراب شیرین بود
    ای خوشا شور آشنایی ها

    حمید مصدق


    سرمست درآمد از خرابات
    با عقل خراب در مناجات

    بر خاک فکنده خرقه زهد
    و آتش زده در لباس طامات

    دل برده شمع مجلس او
    پروانه به شادی و سعادات

    جان در ره او به عجز می‌گفت
    کای مالک عرصه کرامات

    از خون پیاده‌ای چه خیزد
    ای بر رخ تو هزار شه مات

    حقا و به جانت ار توان کرد
    با تو به هزار جان ملاقات

    گر چشم دلم به صبر بودی
    جز عشق ندیدمی مهمات

    تا باقی عمر بر چه آید
    بر باد شد آن چه رفت هیهات

    صافی چو بشد به دور سعدی
    زین پس من و دردی خرابات

    سعدی


    ستاره دیده فرو بست و آرمید، بیا
    شراب نور به رگ های شب دوید بیا

    زبس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
    گل سپید شکفت و سحر دمید بیا

    شهاب یاد تو در آسمان خاطر من
    پیاپی از همه سو خط زرد کشید بیا

    ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
    ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا

    به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
    به هوش باش که هنگام آن رسید بیا

    نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
    کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا

    امید خاطر"سیمین" دلشکسته توئی
    مرا مخواه از این بیش ناامید بیا

    سیمین بهبهانی


    قسم می خورم که اشتباه به باورت کاشته اند
    که من دوزخم.
    هنوز دست ها و لب ها و گونه هایم
    بویِ خوشِ خرد سالگی را خراب نکرده اند
    جیب های پیراهنم
    پر از ترانه و تبسم است .
    هنوز داغِ آن پروانه که پرپر شد
    به سینه سبز دارم .
    قسم می خورم
    آن دو ماهی هفت سین کودکیم را سوگوارم
    گناهم به گمانم همین هاست .
    باور نمی کنی ؟

    دوزخِ تو ارزانی من !...

    بهمن قره داغی
     

    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    ارزش یک تبسم کاریکلماتور
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 86/11/26:: 12:7 صبح
  • ارزش یک تبسم :

    * تبسم خرجی ندارد.

    * تبسم ، بدون اینکه دهنده اش را فقیر کند، گیرنده اش را ثروتمند می سازد.

    * تبسم ، فقط یک لحظه پایدار است ولی گاهی خاطره اش تا ابد باقی می ماند.

    * تبسم ، در خانه خوشبختی ایجاد می کند و د رتجارت حسن نیت ، زیرا تبسم نشانه ی دوستی و رفاقت است .

    * تبسم خستگی را برطرف و افراد مایوس را امیدوار می کند.

    * تبسم اشعه آفتاب است برای افسردگان و بهترین پادزهر طبیعی است برای ناراحتی .

    * تبسم را نه می توان خرید ، نه می توان گدایی کرد و نه می توان دزدید.

    * اگر می خواهید مردم شما را دوست بدارند تبسم کنید.

    * یک تبسم می گوید " من دوستت دارم ، تو مرا خوشحال می کنی ، از ملاقات تو خوشحالم.

     

     

     

     

    کاریکلماتور:

    * غنچه ای که شکوفا نمی شود ، بهار را در خود احتکار کرده است.

    * وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود.

    * یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه.

    * یکی از خوشحالی بال در میاره ، شکارچی شکارش می کنه .

    * یکی حواسشو جمع می کنه ، می بره جای دیگه پهن می کنه .

    * حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست.

    * روی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم.

    * به گلخانه رفتم تا یک بوته ی فراموشی بخرم.

    * یک کدو تنبل خریدم و آنرا به کلاس تقویتی فرستادم.

    * برای اینکه سر بسته حرف بزنم ، سرم را دستمال بستم.

    * سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی رد کنم.

    * کفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا تو کفشم کند.

    * کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد.

    * برای اینکه از انسانیت بویی برده باشم انسانها را بو می کنم.

    * از مرحله پرت شدم پایم شکست

     

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    در جستجوی مهتاب
  • نویسنده : آسمونه آبی:: 86/1/22:: 2:58 عصر
  • در چستجوی مهتاب

         

    گر بدین سان زیست باید پاک
    من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
    یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک !
    گر بدین سان زیست باید ، پست
    من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
    بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست .
    یک عالم کامل اطراف ماوجود دارد که از آن ماست تا آن را تجربه کنیم .کیفیت این تجربه تا حد زیادی به ما بستگی دارد اگر مشکلی پیش اید نباید انتظار داشته باشیم که فقط مثبت فکرکردن در مورد آنها بطور ناگهانی و جادویی آنها را تغییر دهد.
    برای تفکر مثبت جایگزینهای دیگری نیز وجود دارد می توانیم عصبانی دلخور یا افسرده باشیم اما همه اینها چه سودی برای ما میتواند داشته باشد؟
    ما باید با فکری باز با احتمالات برخورد کنیم.
    آرزو بدون عمل و تعهد خواب شیرینی بیش نیست و عمل و تعهد بدون آرزو کابوسی بیش نیست

     

    خداوندا اگر روزی ورق از دور برگردد چه خواهد شد

    نمیدانم؟

    همین اندازه میدانم

    که رسوایی طنین اندازه این ویرانه خواهد شد.

    نمیدانم چه خواهد شد اگر چادر سیاه شب

    زروی روز می افتاد.

    و ایا روز رسوا بود؟

    اگر انها که جای لطف و خوشرویی

    ستمهای دو چندان میکنند بر ما

    به روز حشر . پاسخ را چه خواهند گفت؟

    و ایا سر به زیر برف چون کبکی کنند

    حقا نمیدانم.

    ولی ان روز را در یاد می ارم

    که از روی تمام زشتکاریهای این مردم

    بگیرند پرده های خود نمایی را

    به چشم خویش می بینیم.

    که بینایی ز کوری از جوانمردی عصا در روز میدزدد

    ولی باور نخواهیم کرد.

    به چشم خویش خواهیم دید

    این روزگاران را....

    باز هم...نمیدانم چه خواهد شد؟؟؟

     

    اینم یه شعر از یکی از بروبچ باحال :
    گفتم که از زندگی خستم
    گفتی که دل به تو بستم
    گفتم این حرفا دروغه
    گفتی با تو زنده هستم
    گفتی از دوریت می‌میرم، من به عشق تو اسیرم
    گفتم از عشقت می‌ترسم، نه امید و دل شکستم
    می‌دونم وفا نکردم، به تو اعتنا نکردم
    می‌دونم دلت شکستست، از تموم دنیا خستست
    یه روزی میام پشیمون به سراغ تو و عشقم
    می‌بینم عشقی نمونده، زیر خاکه هرچی داشتم


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    <      1   2   3      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 8485
    بازدید امروز : 16
    بازدید دیروز : 1
    ............. بایگانی.............
    بهار 1387
    زمستان 1386
    بهار 1386
    بهار 1385
    زمستان 1384

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    آسمونه آبی
    آسمونه آبی

    .......... لوگوی خودم ........
    آسمونه آبی
    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........