کاریکلماتور:
* غنچه ای که شکوفا نمی شود ، بهار را در خود احتکار کرده است.
* وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود.
* یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه.
* یکی از خوشحالی بال در میاره ، شکارچی شکارش می کنه .
* یکی حواسشو جمع می کنه ، می بره جای دیگه پهن می کنه .
* حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست.
* روی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم.
* به گلخانه رفتم تا یک بوته ی فراموشی بخرم.
* یک کدو تنبل خریدم و آنرا به کلاس تقویتی فرستادم.
* برای اینکه سر بسته حرف بزنم ، سرم را دستمال بستم.
* سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی رد کنم.
* کفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا تو کفشم کند.
* کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد.
* برای اینکه از انسانیت بویی برده باشم انسانها را بو می کنم.
* از مرحله پرت شدم پایم شکست